معلولیت محدودیت نیست(شعرهای شاعری توانمند)
خودمان را با کلمه (تا قسمت چه باشد) گول می زنیم قسمت ارادیه من و توست
نوشته شده توسط سیداحسن احمدی در تاریخ جمعه ۱۱ مرداد ۱۳۹۸

سلام رفقا این مسابقات کشوری هم به پایان رسید و من براتون می نویسم که چطور گذشت روز اول مسابقه بازی اول را باختم و برام خیلی تلخ بود و یکی از دلایل این باخت به نظر خودم همون شل بودن توپ هامون بود که مسابقات قبلی هم تعریف کردم براتون اما فردای مسابقه یک اتفاق افتاد و حسابی کلافه شدیم ومن بیشتر از این ناراحت بودم ما آدما چرا به همدیگر انقدر ظلم می کنیم

اونجا همه هم نوع هم بودیم و یک وجدان چقدر می تونه به خواب عمیقی رفته باشه باعث این اتفاق بشه و این کارو با هم نوع خودش انجام بده این اتفاق درست لحظه ای بود من مسابقه دومم را داشتم خلاصه کلی حال مون گرفته شد کلی نگرانی برامون درست شد داور بازی هم کلی دنبال من گشته بود چون حاضر نبودم و شانس هم آورده بودم نبود حضور بازیکن و برام نزده بودن و از بازی حذف نشدم برای داور توضیح دادم و گفتش حالا بیا اشکالی نداره این بار با توپ های رقیبم بازی کردیم که توپ هاش خیلی سفت و خوب بودن و من توانستم بازی دوم و با همون نتیجه باخت بازی اول یعنی 1-6 ببرم و اونجا بود فهمیدم شل بودن توپ های خودمون چقدر در بازی کردنم تائثیر داشته زمین ورزش بوچیا 12 و نیم متر هست و در یکی از پرتاب ها که فیلمش رو هم می گذارم رقیبم توپ جک و به انتهای زمین فرستاد و در این حالت امتیاز گرفتن خیلی سخته اما با این حال من دو امتیاز هم ازش گرفتم چون توپ هاش سفت بودن و خوب می رفتن

تعداد بازیکن های کلاس من یعنی کلاس BC2 سی و شش نفر بودن و چون تعداد زیاد بود برای بالا رفتن حتما باید دوتا بازی اول و برد داشت تا می شد بالا رفت خلاصه بعد از کلی غصه خوردن اون اتفاق این برد کمی حالم و خوب کرد و بعدظهر اعلام کردن هرکی دوست داره با اتوبوس می فرستیم حرم و بلخره لحظه دیدار بهترین دوستم رسید اما چون بی خبر گفتن میریم حرم من تسبیحی که چند ساله دارمش و شبهای قدر اون و دست می گیرم و یک جورای این تسبیح دوست روز های سختم هست و خیلی دوسش دارم و همیشه آرزوم بود روزی ببرمش حرم امام رضا تبرکش کنم همراهم نبود و خیلی دلم گرفت اما کاری نمی شد کرد و راهی حرم شدیم چقدر حس خوبی بود لحظه اول مناره را دیدم و سلام دادم وگفتم امام رضا جان بلخره اومدم پیشت

شاید این حرف براتون قابل باور نباشه اما من قشنگ حس کردم مثل لحظه ای بود یک دوست عزیز و ببینی و بهت بگه احسن بلخره اومدی خوش اومدی و من قشنگ همین حرف و حس کردم برای خودم فقط دوتا دعا کردم و از امام رضا خواستم بهش برسم یکی کارگردان شدنم یکی هم خصوصی هست اگر روزی بهش رسیدم که همونجا نشانش راهم به چشم خودم دیدم پستش و اینجا می گذارم به طرف آرامگاه راه رفتیم و وقتی رسیدیم خیلی شلوغ بود اما مطمئن بودم یک اتفاق خوب پیش میاد و یکی به داداشم گفت از اون طرف ببرش خلوت تر هست وقتی رفتیم اون طرف یک آقا پسر بود به محض اینکه من و دید انگار که اون پسر معمور این کار شده بود با دیدن من با صدای بلند همش می گفت برید کنار برید کنار این پسر بیاد جلو و همه را کنار زد و ویلچر انقدر رفت جلو دقیقا چسپید به ضریح خودم دستم و به ضریح گرفتم و از روی ویلچر بلند شدم ولی چون جوراب پام بود پاهام لیز میخورد

بازم اون آقا پسر لطف کرد از پایین پاهام و گرفت و کامل بلندم کرد انقدر بلند بودم که دقیق داخل ضریح و دیدم و میدونستم زمان زیادی ندارم و بازم از ته دل همون دوتا دعا رو کردم و دیگه اون پسری که گرفته بودتم آوردم پایین و با کمک داداش اومدیم عقب حس اون لحظه برام خیلی سنگین بود داداشم به شدت اشک می ریخت اما من فقط بهتم زده بود باورم نمی شد به این آسونی منی که به معنای واقعی این طرف دنیا هستم رسیدم پیش کسی که خیلی دوسش دارم و بارها دوست داشتنش و نسبت بهم ثابت کرده و دقیقا امسال لحظه سال تحویل ازش خواستم برم پابوسش شاید برای همه همینطور باشه اما من واقعا حس می کنم نگاه امام رضا به من با بقیه فرق داره قشنگ حس می کنم براش ویژه ترهستم چون قبل رفتن گفتم که میدونی خیلی دوست دارم بیام چون اولین بارم هست ولی اگه قرار هست بیام و اونطوری که باید نباشه نذار بیام اما واقعا همونطوری بود که خواستم بعدش توی حرم که از مسیر ضریح کمی دور تر شدیم ایستادیم و برای همه دعا کردم

اینکه اسم همه رو بیارم برام سخت بود اما یادمه اسم خانم پرنیان خانم افتخار زاده خانم قاسمی و دوستای بازیگرم که باهاشون ارتباط دارم و آوردم و دعاشون کردم و در آخر برای همه کسانی که ازم التماس دعا داشتن دعا کردم و خواستم حاجت روا بشن اما یک چیزی هم برام حسرت شد از لحظه ورودم همش چشمم دنبال دیدن گنبد بود که بعدن فهمیدم ما از طرفی وارد شدیم که گنبد اون طرفش بود و نتونستم گنبد و ببینم و این حسرت توی دلم ماند چون همیشه آرزوم بود گنبد و از نزدیک ببینم بعد از گشتن توی حرم موقع ای که منتظره اتوبوس بودیم مناره رو قشنگ می دیدم اون لحظه آخر بازم دعا کردم و همیشه در هر شرایطی صادقانه توضیح میدم اون لحظه گفتم تو خودت میدونی دو تا آدم زندگی من و تا مرز نابودی بردن و به راحتی ازم گذشتن ازت میخوام ازشون نگذری و اینکه من دارم میرم ممنون که دعوتم کردی ازت میخوام بار دومی که قسمتم شد اومدم دیدنت فقط این دوتا دعام اجابت شده باشند

رسیدن به کارگردانی و دعای دیگرم بهشون رسیده باشم و بعدش این دعا رو تکرار کردم برای همه دعا کردم اینکه اسم همه رو بیارم برام سخت بود اما یادمه اسم خانم پرنیان خانم افتخار زاده خانم قاسمی و دوستای بازیگرم که باهاشون ارتباط دارم و آوردم و دعاشون کردم و در آخر برای همه کسانی که ازم التماس دعا داشتن دعا کردم و خواستم حاجت روا بشن و راهی خوابگاه شدیم اینم بگم قبل حرکت به حرم توی سالن داداشم راجع مشکلی که برامون پیش آمده بود خیلی به آقای سید مسعود طباطباییان مسئول انجمن بوچیا ایران توضیح داد و ازش خواهش کرد که یک فکری برامون کنند چون واقعا بدون برطرف شدن اون مشکل برگشتن خیلی سخت بود نمیدونستیم چه جوابی به مربی مون خانم پرنیان بدیم و برای ایشون هم مسئولیت داشت وقتی رسیدیم خوابگاه بهمون خبر دادن بعد از کلی پیگیری مشکل برطرف شده و حسابی خوشحال مون کردن که جا داره از آقای طباطباییان نهایت تشکر را داشته باشم ممنون لطف و محبت شون هستم انشاءالله خدا خیرشون بده

اما یک تشکر از آقای پرنیان رئیس هیئت ورزش جانبازان و معلولین کرمانشاه دارم که همیشه در اعزام مسابقات تیم بوچیا کرمانشاه هیچ کوتاهی نمی کنند و نهایت همکاری را باهامون دارند ممنون زحمات شون هستم و باید تشکر کنم از کسی که با تمام وجودم دوستش دارم از مربی عزیزم خانم پرنیان که چقدر برای اعزام ما به این مسابقات زحمت کشیدن وقتی یک مسابقه ای هست فقط هزینه ورزشکار با فدارسیون هستش و همراه هزینش با خودش هست و اکثر مون این مشکل و داشتیم اما به لطف خدا و زحمات خانم پرنیان انقدر پیگیر شدن که برای همراه هاهم یک کمک هزینه چشم گیری گرفتن البته بعد از کلی دردسر من هرچقدر از مهربونی خانم پرنیان بگم کم گفتم ایشون یک مادر واقعی برای همگی و یک خواهره مهربان برای من هستند و میدانستن من مشکل هزینه همراه داشتم ولی بهم گفتن نگران هیچی نباش هرجوری شده باید بفرستمت چون میدانستن چقدر دوست دارم برم و به آرزوم زیارت امام رضا برسم

خیلی ممنون خوبی هاتون هستم خواهری جانم و از صمیم قلب دوست تون دارم و به داشتن تون افتخار می کنم و این بود ماجرای این مسابقه کشوری نمیگم باختن سخت نیست چرا خیلی سخته بخصوص برای من اول مدیونه زحمات خانم پرنیان و دوم حمایت های موسسه آتنا هستم اما واقعا تلاشم و کردم و اینکه ممنون حمایت های موسسه آتنا هستم فعالیت در ورزش بوچیا برای من خیلی تاثیر گذاره باعث شده از فضای خونه دور باشم باعث میشه هرسال به شهر های سفر کنم که روزی برای من رویا بودن دیدن حرم امام رضا و زیارت شون یک آرزوی محال بود ولی به کمک این عزیزان بهش رسیدم و ممنون و قدر دان زحمات شون هستم و یک تشکر هم از داداش عرفانم دارم که همیشه همراه من هستند اما گفتم که نشونه اجابت دعا هام و دیدم بعد از برطرف شدن مشکل مون تصمیم گرفتیم فردا باز بریم حرم و برای آخرین بار زیارت کنیم خیلی خوشحال بودم چون این بار می تونستم تسبیح دوست داشتنیم و ببرم و تبرکش کنم

بعدشم ساعت هفت و نیم بعدظهر پرواز داشتیم اما هرجا تماس گرفتیم اسنپ ماشین جور نمی شد می گفتن ویلچر سوار نمی کنیم و قسمت نشد بریم حرم با اینکه خیلی دلم میخواست دوباره برم زیارت ولی یاد دعا هام افتادم و گفتم شاید دیدار دوبارم با اجابت دعا هام باشه و نتونستم تسبیحم و تبرک کنم و شاید آرزوی چندین ساله تبرک اون تسبیح قرار هست کناره اون دوتا آرزوی دیگه و در زمان خودش اجابت بشه اینم عکسهای از این مسابقات به همراه فیلم مسابقات خودم

خدایا شکرت

من و حسام جان داداش کوچیکه که زحمت رساندن مون به فرودگاه و کشید

این هم من و داداش عرفان لحظه پرواز و برگشتن



دسته بندی مطلب : مطالب های مختلف من

26 نظر به نتایج مسابقات کشوری احسن احمدی در مشهد و رضا

  1. زیارت قبول
    همیشه پیروز باشی
    شکست هم مهم نیست اصلا
    حساس نشو

    • سیداحسن احمدی گفت:

      ممنون سلامت باشی
      به هرحال سخته اما خب تجربه میشه
      ممنون از حضور همیشگیت سارا

  2. پرنیان گفت:

    سلام احسن جان خسته نباشی
    ممنون از محبت همیشگیت
    خدا روشاکرم که این فرصت رو به من داد در خدمت بهترین هاش باشم

    • سیداحسن احمدی گفت:

      سلام خانم پرنیان جانم خیلی ممنون همچنین
      خواهش می کنم دورتون بگردم کاری نکردم
      سلامت باشید خواهریه مهربونم ممنون زحمات تونم
      و از حضورتون در سایتم خیلی خوشحالم و باعث افتخارمه
      انشاءالله همیشه بمونید برام مهربان خواهریم

  3. سید.ق.م گفت:

    سلام احسن گیان
    خوبی؟
    خدا رو شکر به ارزوی دیگه ت رسیدی و خدا رو ضشکر بابت این حال خوبت
    زیارت قبول
    ان شاالله به خواسته هات برسی و در کنار سلامتی و ارامش بهترین لذتها رو ازشون ببری
    فدای سرت باختی…ما میدونیم تو کم نمیذاری اما تقدیرت برد نبود
    از همه ی کسایی که واست زحمت کشیدن مخصوصا خانم پرنیان منم تشکر میکنمhttp://www.ahsan-ahmadi.ir/wp-content/plugins/wp-monalisa/icons/wpml_rose.gif

    • سیداحسن احمدی گفت:

      سلام داداش شکر خوبم
      قربونت برم ممنون مرسی دعات داداشم
      لطف داری داداشم ممنون.دستت درد نکنه سلامت باشیhttp://www.ahsan-ahmadi.ir/wp-content/plugins/wp-monalisa/icons/wpml_rose.gif

  4. Manizheh گفت:

    سلام و عرض ادب

    زیارت قبول

    موفق باشی

    امیدوارم دفعه بعدی با تجربه بیشتری برنده بشید .

  5. یاس گفت:

    سلام داداش. خوبی؟
    زيارتت قبول پستتو خوندم و اشک ریختم…خوش به حالت که ايتقدر پاکی خیلی خداروشکر…

    • سیداحسن احمدی گفت:

      سلام یاس جانم خوبم مرسی
      قربون اشکات خواهریم .لطف داری
      اما منم پراز غلط غلوطم باور کن
      راستی نخواستم توی متن پست بگم گفتم شاید دوست نداشته باشی گفتم بذارم تا کامنت بذاری درجوابش بگم
      لحظه آخری که گفتم روبه روی مناره باز برای همه دعا کردم برای توهم دعا کردم که یک نی نی خوشکل داشته باشی

  6. یاس گفت:

    برا محسن قضیه ی حرم رفتنت رو تعریف کردم خوشحال شد که تا کنار ضریح رفتی خوش به حالت قدر خودتو بدون. منم دعا کن….

  7. یاس گفت:

    سلام داداشم.
    خیلی ممنونم بابت دعاهات مطمئنم دعات در حقم مستجاب میشه. الهی که خودتم به خواسته های دلت

    • سیداحسن احمدی گفت:

      سلام یاس جان
      خواهش می کنم کاری نکردم انشاءالله به امید خدا
      مرسی خواهریه مهربان الهی آمین

  8. یاس گفت:

    ببخش انگار کامنت قبليم ناقص شد.
    الهی که به خواسته های دلت برسی.

  9. معلم گفت:

    زیارت قبول.
    موفق باشی.

  10. setare گفت:

    سلام احسن جان خوبی؟
    چه حس و حال خوبی داشتی، زیارتت قبول..
    ان شاءالله به خواسته هایی که داشتی هم بزودی برسی، دست خانم پرنیان عزیز و برادر مهربونت هم درد نکنه، همین پشتکاری که داری خیلی قابل تحسینه
    به امید موفقیت ها و پیشرفت های هرروزت

    • سیداحسن احمدی گفت:

      سلام خواهریم خوبم
      آره خیلی ممنونم خواهریم
      انشاءالله ممنون از لطفت
      مرسی ستاره جان لطف داری انشاءالله

  11. یاس گفت:

    سلام داداش. دیشب خوابتو دیدم خیلی قشنگ بود. به آقای معلم میگم تفسیر کنه

  12. یاس گفت:

    خواب دیدم جفتمون به همراه محسن مشهد بودیم دوتاييمون گریه میکردیم که حاجت روا شدیم. من و محسن ويلچرت رو به جلو هدایت ميکرديم

  13. آرزو گفت:

    سلام احسن جان.خوبی؟
    تبریکات فراوانhttp://www.ahsanahmadi.ir/wp-content/plugins/wp-monalisa/icons/wpml_rose.gif

» ارسال نظرات

http://www.ahsanahmadi.ir/wp-content/plugins/wp-monalisa/icons/wpml_cry.gif 
http://www.ahsanahmadi.ir/wp-content/plugins/wp-monalisa/icons/wpml_heart.gif 
http://www.ahsanahmadi.ir/wp-content/plugins/wp-monalisa/icons/wpml_rose.gif 
http://www.ahsanahmadi.ir/wp-content/plugins/wp-monalisa/icons/wpml_sad.gif 
http://www.ahsanahmadi.ir/wp-content/plugins/wp-monalisa/icons/wpml_smile.gif 
http://www.ahsanahmadi.ir/wp-content/plugins/wp-monalisa/icons/wpml_unsure.gif 
http://www.ahsanahmadi.ir/wp-content/plugins/wp-monalisa/icons/wpml_whistle3.gif 
http://www.ahsanahmadi.ir/wp-content/plugins/wp-monalisa/icons/wpml_yahoo.gif 
http://www.ahsanahmadi.ir/wp-content/plugins/wp-monalisa/icons/wpml_yes.gif 
http://www.ahsanahmadi.ir/wp-content/plugins/wp-monalisa/icons/wpml_wink.gif 
http://www.ahsanahmadi.ir/wp-content/plugins/wp-monalisa/icons/wpml_cool.gif 
http://www.ahsanahmadi.ir/wp-content/plugins/wp-monalisa/icons/wpml_wacko.gif