خدایامیخواهم مروری برسه سال پیش کنم وازتوسپاس گذارباشم خدایم سه سال پیش وقتی میخواستم درس بخوانم وقتی تصمیم گرفتم کتاب بگیرم وپنجم ابتدایی رابخوانم بعدچندروزوقتی به کتاب هایم نگاه می کردم وازشون سردرنمی آوردم بغض گلویم رامی گرفت وباخودمی گفتم چه کنم؟اگربه بهانه اینکه معلم ندارم ونمی توانم مدرسه بروم درس راکناربگذارم که به آرزویم کارگردانی نمیرسم اگرهم بخواهم ادامه بدهم بدونه معلم مگه میشه؟ولی یک چیزراخوب می فهمیدم اینکه نبایدامیدم راازدست بدهم تلاش من برای داشتن معلم شروع شد

خدایامیخواهم مروری برسه سال پیش کنم وازتوسپاس گذارباشم خدایم سه سال پیش وقتی میخواستم درس بخوانم وقتی تصمیم گرفتم کتاب بگیرم وپنجم ابتدایی رابخوانم بعدچندروزوقتی به کتاب هایم نگاه می کردم وازشون سردرنمی آوردم بغض گلویم رامی گرفت وباخودمی گفتم چه کنم؟اگربه بهانه اینکه معلم ندارم ونمی توانم مدرسه بروم درس راکناربگذارم که به آرزویم کارگردانی نمیرسم اگرهم بخواهم ادامه بدهم بدونه معلم مگه میشه؟ولی یک چیزراخوب می فهمیدم اینکه نبایدامیدم راازدست بدهم تلاش من برای داشتن معلم شروع شدیک روز.دوروز.یک هفته.یک ماه.یک سال و…به هردری زدم باروزنامه هامصاحبه کردم گفتم نیازبه معلم دارم امامشکل هزینه اش رادارم اماگوش شنوانبودکه نبودبه هردری میزدم بسته بودگاهی خسته می شدم گاهی ناامیدمی شدم گاهی گریه می کردم ولی دست ازتلاش برنمیداشتم تااینکه زمان گذشت ومن سه سال تمام برای مشکلم به هردی میزدم باخیلی ازبازیگرهاآشناشدم مشکلم وگفتم یکیشون تلفنی خیلی بهم فحش داداون روزخیلی غصه خوردم وهرچی تلاش کردم که بهش بفهمونم من مزاحمش نیستم اون باورنکردوفقط فحش داد

بعدیک مدت بایکی دیگه ازبازیگرهای محترم کشورمون آقای شهاب حسینی آشناودوست شدم وقتی کل جریان این سه سال روازطریق sms براش توضیح دادم درجواب گفت چندروزصبرکن بعدچندروزیک آقای محترمی که فامیلیشون آقای نواب بودبه گوشیم زنگ زدوگفت من ازخیره جمعیت دانشجویی امام علی(ع)وازطرف بازیگرآقای شهاب حسینی به مامعرفی شده ای وازتهران باهات تماس می گیرم بعدآشناشدن کل قصه رابراشون تعریف کردم آقای نواب هم گفتن ماتوی استان کرمانشاه نماینده داریم بهشون میگم باهات تماس بگیرن بعددوروزانتظارکه باخودم می گفتم این بارم به دربسته میخورم چون واقعاسه سال من تلاش کردم وبه هردری میزدم آخرش بسته بودبه خاطره همین زیادامیدوارنبودم اماوقتی نمایندشون آقای جعفردانش پرورباهام تماس گرفتن وتلفنی قرارگذاشتیم که بیادپاوه ومن وازنزدیک ببینه دیگه کم کم امیدوارشدم وخستگی ازتنم بیرون رفت آقای دانش پروررأس روزوساعتی که قرارگذاشته بودیم بامن تماس گرفت وگفت من الان درسراشیبیه روستاتون هستم کجابیام

منم راهنمایی کردم وخوشبختانه بعدپنج دقیقه ایشون چندنفرازدوستانشون که لطف کرده بودن اومدن وماباهم آشناشدیم باهم حرف زدیم کلی هم اون روزخوش گذشت ویادش بخیر.قرارشدتوسط خیرین محترم کرمانشاه مشکل معلم من برطرف بشه آقای دانش پرورودوستان محترمشون ازمن خداحافظی کردن ومن منتظره خبرشون ماندم تااینکه روزتولدامام حسن(ع)آقای دانش پرورروزقبلش بهم گفت هرآرزوی داری بنویس وبرایم ایمیل کن مابه مناسبت این روزیعنی روزتولدامام حسن(ع)جشنی داریم که مشکلات دیگران راروی کاغذمی نویسیم وکاغذهرکسی برای هرخیری قرعه کشی شدودراومدمشکلش وبرطرف می کنه من هم قصه معلم رانوشتم وبرایش فرستادم اون موقع ماه رمضان بودداشتم افطارمی کردم که sms برایم اومدودیدم که آقای دانش پرورنوشته بوداسمم دراومده ومبلغی تعیین شده وبگردمعلم پیداکن تاخودمون باهاش حرف بزنیم چقدخوشحال شدم بعدازسه سال تلاش من نتیجه صبرم راگرفته بودم ازفردابه کمک یکی ازآشناهامون معلمی مهربان به نام آقای آرام یوسفی پیداکردم ودرس خواندن من آغازشد

قراربراین بودکه من بعدامتحانات کلاس پنجم ابتدایی بروم کلاس نهم امابابازگشت کلاس ششم امسال دیگرامتحان پنجم راندارم وبایدسال آینده کلاس ششم راکه خواندم وامتحان دادم بروم کلاس نهم این بودقصه درس خواندنم من یادگرفتم اگرتلاش کنیم وناامیدنشویم به هرچه بخواهیم میرسیم دراینجالازم میدانم ازتمام کسانی ازجمله آقای محمود صدف خیرمحترم وازدوست بازیگرم آقای شهاب حسینی وازآقای نواب وبه ویژه ازآقای جعفردانش پرورومعلم مهربانم آقای آرام یوسفی که واقعابرایم زحمت کشیدن نهایت تشکرراکنم که اگراین عزیزان نبودندمن شایدهنوزهم مشکل معلمم برسره جای خودقرارداشت.خدایاازتوممنونم که مرابه آرزویم درس خواندن رساندی وازتومیخواهم یاریم کنی من بتوانم باکمکت به آرزویم کارگردان شدن برسم وازتوخواهانم تمام این عزیزانی که دراین راه برای من زحمت کشیده اندعاقبت بخیروموفق وموئیدشان بداری آمین یاربالعالمین.تاپست بعدیاعلی

 کارنامه کلاس پنجم ابتدایی من