معلولیت محدودیت نیست(شعرهای شاعری توانمند) خودمان را با کلمه (تا قسمت چه باشد) گول می زنیم قسمت ارادیه من و توست
آخرین مطالب آخرین دیدگاهها موضوعات سایت لینک دوستان ابزار های سایت تبلیغات نوشته شده توسط سیداحسن احمدی در تاریخ یکشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۸
سلام رفقای جان و دل بلخره به نقط پایان رسیدم و آخرین شعرم را براتون گذاشتم همیشه حرفای زیادی در ذهنم بود برای زمانی که آخرین شعرم را روی سایتم بگذارم توی این مدت تقریبا ده سالی که در فضای وبلاگ نویسی مشغول بودم تجربه های زیادی داشتم از آدم های که سفره دلم و صادقانه براشون باز کردم و از معشوقه این اشعار براشون گفتم و با ادعای ماندن شون با ادعای عاشق بودن شون رو به رو بودم و دلخوش اما همه وقتی بهتر سراغ شون اومد تنها چیزی که به یاد نداشتن و براشون خنده دار بود حرفای قبل شون و قول و قسم شون برای ماندنی بود که من باورش کردم و اما… هیچ وقت تا روزی که زنده باشم از دونفر از این آدم ها نمی گذرم و از خدا هم میخواهم ازشون نگذره این و از ته دل میگم چون وقتی بهشون فکر می کنم
چقدر صادقانه روایتگر زندگیم بودم براشون به هوای قول شون قسم شون اما جز دردی به دردم چیز دیگری اضافه نکردن آه سردی از سینم بیرون میاد و با بغضی سنگین واگذار خدا شون می کنم معشوقه این اشعار من خوشبخته و منم براش همیشه دعا می کنم و از دیدن خوشبختیش حال دلم خوبه و شاکر خدا هستم رفقا از این پس اشعار جدیدم و تقدیم تون می کنم و نیاز بود این حرفا رو بزنم دلم خیلی گرفته از این تجربه هام من ادعای خوب بودن خودم و ندارم و اعتراف می کنم کلی هم غلط و غلوط خودم رو دارم اما خدا شاهده با همه اون آدم های که حالا نمیدونم هر کدوم گجا هستن و دوست دارم ها و عشقم گفتن هاشون و به چه کسی میگن و چیزی هم که براشون خنده دار باشه عذاب وجدان هست هیچ وقت دروغ نگفتم پنهان کاری نکردم و صادقانه کناره شون بودم اما از همه درد و دروغ و جفا دیدم حق شنیدن این حرف که هیشکی مثل تو صادقت نیست و صداقت تو رو نداره درد کشیدن نبود شب بیداری ها و چشمای خیس نبود از خودم هزار بار پرسیدن مگه نگفت من مثل بقیه نیستم و چرا از بقیه بدتر شد نبود… و میگم خدا ازت نگذره.تا پست بعد یاعلی یک شب مهتابی دستهای توتودستم یک شب مهتابی دستهای توتودستم چقدردرآرزوی چنین شبی هستم توکنارم باشی وواسم نازکنی قصه عشق وچنین آغازکنی هیچکی نباشه کنارمون فقط من وتووخدای مهربون توبگی اندازه دنیادوستم داری سرم وروی شانهایت بگذاری اماوقتی به خودم میام نزدیکه گریه کنن چشمام چون وجودنداره یک شب مهتابی آخ که می کشم بی توچه عذابی همه حرفهای من مثل یک خیال می مونه کاش واقعی می شدتاانقدردل خودش ونسوزونه امانه واقعی میشه نه دل دست برمیداره ازسوختن عادت کرده به لحظه های باتوبودن توبگومن چه جوری دلم وکنم راضی وقتی توهم نیستی باهاش بسازی امادیگه به دلم این حرف ومیزنم درسته ازهمه عالم عاشق ترش منم امااون هیچ وقت کنارتونمیشینه سوختن توروتوعشقش نمی بینه توتوخیالت باعشقش بمون ثابت کن دوسش داری به اون مهربون یک نگاهش وبه یک دنیانفروش غمه این عشق وبکش به دوش من حالاموندم باخیال ودلم هردوتاازتومیگن گلم بااین همه توباززیبایم نیستی کنارم امابدون چه توخیال چه واقعی دوستت دارم 87/4/9روزیکشنبه ساعت22:28دقیقه دسته بندی مطلب : اشعارمن 64 نظر به یک شب مهتابی دستهای تو تو دستم» ارسال نظرات
|
||
سلام داداشم. امیدوارم حالت خوب باشه.
حقیقت متاسفانه همینه هرچقدر که تلخه اما همینه…ما آدما همو باور نداریم فکر میکنیم چون اینجا مجازيه پس گفته ها و شنيدنا هم مجازيه غافل از اینکه شاید کسی دل ببنده به حرفامون.
میخوام بگم که غصه نخور منم زخم خوردم از اعتمادم اما دیگه یاد گرفتم اعتماد نکنم چون بغصی از آدما بی انصاف هستن.
ناراحت نباش داداشم همون واگذار کردن به خدا بهترین کار هستش.
سلام یاس جانم خوبم خواهریم
آره درسته خواهری اما بخدا به مجازی هم نیست
آبجی نسرین من مجازیه اما همیشه به قول و حرفش عمل می کنه
به خود آدم هست آدمی که پای قولش بمونه چه مجازی چه واقعی می مونه
خود من آسمون به زمین بیاد نه دروغ میگم نه قول الکی میدم که بهش عمل نکنم
آدمی هم قول و پای قول ماندن ندونه براش مهم نیست یاس جان نمیشه غصه نخورد
یک سال دو سال… بایک آدم زندگی میکنی وقتی راحت ازت می گذره چطور میشه غصه نخورد
بله واقعا واگذار خدا باشن
سلام سید..
غصه عشق و عاشقی های زودگذر رو نخور…
سلام بیشتر غصه این و میخورم همیشه صادقانه برخورد
می کنم واما دروغ می بینم واین خیلی سخته….
سلام احسن جان وقتت بخیر، امیدوارم حالت عالی باشه
پس شعرای قدیمیت تموم شدن، با اشتیاق منتظر خوندن شعرهای جدیدت هستم، امیدوارم دیگه از غصه و غم ننویسی
بهترین کار همینه که بسپاری بخدا، چون اون از همه چیز خبر داره و بهترین قاضی هست… نبخش ولی فراموش کن اون گذشته رو به امید آینده ای زیبا و پر از موفقیت
سلام ستاره جان ممنون خواهری همچنین
شکر خوبم.بله بلخره تموم شد مرسی خواهری انشاءالله
بله دقیقا مرسی از نظرت خواهریم
سلام داداش شعرت قشنگ بود مثل همیشه.بسپار به خدا فقط داداش احسنم منم دیگه هر کسی هرجور رفتار باهام بکنه همون رفتار ازم میبینه خسته تر از اونیم که بخوام خودم درگیر رفتارای مزخرف ی عده بکنم…
سلام ناهید جان مرسی
بله سپردم به خدا که خودش
میدونه چقدر صادق بودم…
میدونم چی میگی خواهریم
امیدوارم آرامش مهمون همیشگی دل مهربونت باشه
(ببخش داداش کامنت قبلی اینقدر توو هم توو هم نوشته هام بخاطر اینه که بیشتر از چند جمله نمیتونم توو هر کامنت تایپ کنم ثبت نظر یهو ناپدید میشه)
مرسی خواهری همچنین
ناهید اتفاقا من این حرفت همیشه تو ذهنم بود
واسه همین این پست متنش و به صورت کامل کپی کردم
توی گوشی و با گوشی رفتم توی سایت متن و پیست کردم و ثبت نظر هم
هیچ مشکلی نداشت حتی کل متن هم کامنت شد و ثبت شد نمیدونم چرا واسه تو اینطوریه
نمیدونم داداش چرا برا من اینجوریه(از نوشته هام حذف کردم ک تونستم کامنت اولی ارسال کنم)من دیگه باهاش کنار اومدم فقط خواستم دلیل اینکه کامنت هام توو هم توو هم هستن بگم مثلا الان ی خط دیگه تایپ کنم نمیشه ارسال کنم
ببینم با گوشی کامنت میذاری یا کامپیوتر؟
میدونم اشکال نداره خواهریم
با گوشی داداش
بیخیال خودت درگیرش نکن
شبت بخیر داداشم
شاید مرور گرت آبدیت نیست!
باشه خواهری روزت بخیر
هر کی اذیتت کرد ازشون نگذر . آفرین
امیدوارم ادامه بدی و هر جا هستی موفق باشی
وب دیگه طرفدار نداره منم کم می یام دیگه
چشم
من تا روزی زنده باشم وب سایتم و دارم چون دوسش دارم
آره متاسفانه کم رنگ شده ولی هنوز شکر خدا بعضی دوستان هستن
سلام
حرفاتون منو به فکر فرو برد
میگید شما صادق بودین وطرف دروغگو
میگید عاشق بودین و دوسش داشتین
همه تقصیرهاهم مال اون بوده و نمیبخشینشو حلال نمیکنید و….
ولی این سوال ذهنمو درگیر کرده ؟ اگه اون بد بوده چرا عاشقش شدین چرا هنوز یادتون پس معلومه خبلی هم بد نبوده … اصلا حرف شما قبول اون دروغگو بوده و همه دوست دارم گفتناش الکی بوده ولی شما که عاشقش بودی پس شما هم دروغ گفتین عشق دروغ سرش نمیشه عشق نبخشیدن سرش نمیشه عشق فقط محبته از ته دل تحت هر شرایطی نه اینکه حالا بدی دیدی اون شده بدترین ادم رو زمین و شما که صادق بودی ادم خوبه قصه
نه نگید عشق نگید عاشق بودین اینا همش حرفای غیرصادقانست
عشق یعنی بخشش یعنی محبت یعنی انرژی مثبت
حرفایی شما در مورد عشقی که رفته نشونه صادقت نداره
شما فقط میگی صادق بودی داری بدون اطلاع از اتفاقایی که برای طرف مقابل افتاده قضاوت میکنی. بله ادم یک طرفه بره به قاضی راضی هم برمیگرده
لطفا وقتی از عشق حرف بزنید که توش از محبت و بخشش و بزرگی باشه معنی واقعی عشق رو بگید وقتی تونستی با هر بدی که طرف داشته بازم دوسش داشته باشین به این میگن عشق
نه اینکه تا وقتی خوبه و به نفع خودتونه بگید اره عشقمه همین که بد شد بشه دشمن!!!
اقای احمدی معنی عشق رو بد ترجمه کردید تو فرهنگ ذهنتون
ببخشید زیادی حرف زدم ولی خییلی جاها دیدم همه عشق رو بد معنی میکنن
موفق باشید
سلام آره بهتون حق میدم باورش براتون سخت باشه
اما من یه قانون دارم اونم صداقت و راستگویی وخدا شاهده
هیچ وقت حتی اگر به ضررم باشه دروغ نمیگم و عین واقعیت و نوشتم
اولا عاشق شدن مثل کالای خریداری نیست اول خوب بسنجیش بالا پاینش کنی بعد عاشقش بشی!!
ببخشید من چه دروغی گفتم؟ درسته عشق محبته قبول فقط این نکته رو بگم بدونید من چطوری رفتار کردم
وچقدر توجه و محبتم بهش بوده من هیچ وقت اون آدم و از نزدیک ندیدم و اگه بعد از کلی تجربه تلخ دوست دارم هاش رو
باور کردم یک دلیل داشتم بهش (اعتماد) کردم خب یه مریضی براش پیش اومد حالا راست و دروغش خدا میدونه توی بیمارستان بود
پل ارتباطی ماهم فقط گوشی بود انقدر من هر لحظه باهاش در ارتباط بودم میدونین بهم چی گفت؟گفتش همراه هام که از نزدیکانشم بودن تنهام گذاشتن توی حیاط بیمارستان نشتن دارن به خوردنی هاشون میرسن اگه تو نبودی دق می کردم خیلی این حرف نشون میده من چقدر عاشق بودم ولی همین آدم روزی برگشت و به من گفت آره من بازیت دادم آره بهتر تو پول دار ترازتو پیدا کردم کسی اول قسم میخورد هیچ وقت تنهات نمیذارم من مثل بقیه نیستم حالا اینطوری به من می گفت حالا این آدم بخشش و به قول شما انرژی مثبت سرش میشه؟من نمیخواستم اینا رو بگم مجبورم کردین توی تایم اون مریضیش من پنج روز براش روزه گرفتم صبحا نیم ساعت قبل اذان پا می شدم سرم رو سجاده بود تا اذان نمی شد سر بلند نمی کردم و فقط براش دعا می خواندنم آره من اینگونه عاشق کسی بودم که بهش اعتماد کردم و اینطوری جوابم رو داد.ببخشید این قانون من هست و میگم یا نباید قول داد یا باید پای قول ماند از نظر من کسی که پای قول نمی مونه هیچیش درست نیست نمیخواستم اینارو بگم من دوسال با اون آدم بودم اما خدا شاهده هشت ماه اول اون آدم و ندیدم می گفت گوشی ندارم تلگرام نصب کنم توی این هشت ماه تمام این اتفاقات افتاد ومن کنارش ماندم به جای رسید خدای من شاهده با اینکه من هیچی به روش نیاورده بودم می گفت ازت خجالت می کشم هیچی نمیگی انقدر صبوری…خانم یا آقای محترم اینا کاملا حرفای خصوصی بین من و اون آدم بود اما اینجا نوشتمش تا شما ندیده و ندونسته به من نگید معنی عشق و نمیدونم اینای که گفتم کمترین چیزی بود از کارای بود من واسش انجام دادم و اما جوابی بهم داد که اولای حرفام براتون نوشتم این نکته رو هم بگم من باید خیلی حقیر باشم خودم بدونم تقصیر خودم بوده مقصر خودمم اما بیام اینجا این حرفارو بزنم واسه مخاطبم مظلوم نمایی کنم احسن احمدی به شکرانه خدا 29 سال عمر گذرونده توی سخت ترین شرایط ها زول زده تو چشم طرفش و صادقانه جواب داده حتی اگه به ضررش بوده باشه انقدر صادق هست که آدم همین قصه بهش می گفت احسن قربونت برم این حجم صداقتت هیچ جای این جامعه پیدا نمیشه…
آدم های صادق همیشه بازنده وتنهان اما اگه دارمم بزنن هیچ وقت برای هیچ کس و هیچ موقعیتی جز صداقت به زبان چیزی نخواهم آورد
موفق باشید
سلام
من معذرت میخوام منظورم چیز دیگه ای بود
تو این داستانی که گفتید بله حق باشماست
با یه عشقی که دوسال گولتون زده بهتون حق میدم
ولی با عشقی که تلاششو کرده و نشده فرق داره
موفق باشید
سلام خواهش می کنم
اگه توجه کرده باشید من تو این پست نوشته بودم دو نفر ونمی بخشم یکیش همینی بود توضیح دادم
یکیشم کسی بود به قول خودش وحالام به قول شما تلاشش و کرد ولی من میگم وقتی من و دید جازد
زد زیر قولش ودر آخر گفت آره من به قصد ازدواج اومدم دیدنت ولی وقتی که دیدمت پشیمون شدم در صورتیکه
قبل اون دیدار از طریق نت همه شرایط و براش توضیح داده بودم این دوتا تجربه ودوتا آدم زندگی من و نابود کردن
اصلا نمی بخشم شون هروقتم دلم بگیره از ته دل نفرین شون می کنم و واگذار خدا شون می کنم چون بهم دروغ
گفتن و خیلی در حقم نامردی کردن تو این دنیا نشد نداریم فقط وقتی میدونیم شرایط به ضرر مون هست جا زدن هاو
بد قولی ها و درغامون و میذاریم پای قسمت و تقدیر و خدا نخواست و تریپ آدمای با ایمانم به خودمون می گیریم و برامون
مهم نیست پای قول و عهد و قسم مون نموندن چی به سر طرف مقابل مون میاره.پس لطفا شما هم ندیده دیگران و قضاوت
نکن و بهشون نگو عشق نمی فهمن!!!!!!!!!
موفق باشید
بازم سر حرفم هستم چون شما دارید میگید شمارو دید پشیمون شد پس شما نمیبخشینش پس وقتی به ضرر شما شد اون شد ادم بده و چون شمارو ترک کرد و اینجای داستان به ضرر شما بود نمیبخشین!!پس تا وقتی به سود شما بود عشق بود و وقتی رفت نفرت… پس شما به فکر سود خودتون هستین نه سود طرف…. تو این داستانی که الان گفتید نمیشه گفت حق با شماست…. حق با هر دوتون بود… چرامیگید وقتی منو دید؟ چرا همون اول حضوری ندیدین همو؟؟ ازدواج اینقد مهم هست که برای تصمیم گرفتنش اول حضوری ببنید…. بین این دوتا داستانتون خیلی فرق هست…. یکی دروغ گفته به مدت دو سال… یکی هم تلاش کرده و بعد از دیدنتون….این چند سال طول کشید؟ همون اول چرا همو ندیدید؟؟؟ شما شرایطتون بهتر بود یا اون؟ شما چرا سریع دل بستین؟ واسه دومی قانع نشدم که حق به شما بدم…. اصلا هم نیاز به توضیح نیست… دلیلی هم نداره واسه من توضیح بدین نمیخوام ناراحتتون کنم… ولی حداقل انصاف بزارید تو تعریف کردن چرا فقط بدی های عشق رو میگید؟ یعنی هیچ کاری نکرد براتون؟ اگه تا پای دیدن اومده جلو به نظرم نیتش خیر بود…نتیجه گیری داستان دومتون خیلی بی حرمانه بود … شاد و پیروز باشید
متاسفم انقدر زود قضاوت می کنید و تمام زور تون و میزنید که من و آدم بده جلوه بدین و چراش رو واقعا نمیدونم
اون آدم قبل دیدن من یک هفته تمام به حرفای من گوش کرد حرفای که تک تک شون توضیح شرایطم بود بهش گفتم
یک هفته ارتباط مون و قطع کنیم برو تمام حرفام و به خانوادت بزن اگه رضایت دادن اون وقت پیش بریم بعد یک هفته اومد و گفت همه
چی رو قبول دارن
من به فکر خودم نیستم من از آدمای که اول یه حرف میزنن بعد پاش نمی مونن متنفرم از کسانی که رنگ عوض می کنن متنفرم
ندیدیم چون هشتصد کیلومتر از هم فاصله داشتیم وقتی گفتم شماره بده خانوادم با پدرت تماس بگیره و بیایم برای دیدن همدیگه قبول
نکردن به بهانه های مختلف و درنهایت گفت ما میایم دیدن شما بعدن هم کاشف به عمل آمد پدر شون اصلا در جریان نبوده در صورتیکه به من
گفتن همه چی وقبول دارن
من دلیلی نمی بینم رابطه های شخصیم و برای شمای که تاحالا هیچ کامنتی نذاشتین ولی الان شدین کاسه داغ تراز آش بیشتر از این توضیح بدم چرا اتفاقا اونیکه اومد دیدنم خیلی کارا کرد خیلی باعث پیشرفت من شد حتی از روز اول باهم عهد بستیم در هر شرایطی مال هم باشیم اما بعد دیدن من به کلی عوض شد زیر حرفش زد زیر قول هاش زد حتی به کلی رابطه ای تا دیروز توی 24 ساعت بیشتر باهم در ارتباط بودیم به کلی قطع شد وخیلی اتفاقات دیگه
اما از اینجا به بعد ومیخوام جواب خود شمارو بدم اولا من فکر می کنم شما همونی هستی اومدی دیدنم چون بازم هم از این کارا کردی بیای کامنت بذاری و خودت و خوب نشون بدی اگر هم اینطور نباشه پس شما یک مخاطب خاموش هستید فقط پست هارو می خوانید و الان حس فضولی تون گل کرده که نمیدونم چرا انقدر پیگیرین بدونید چی به چیه من تا اینجاشم زیادی براتون توضیح دادم ببنید من که نمی تونم نکته به نکته رابطه هام و اینجا توضیح بدم که چی شد چطور شد من چه کردم اون چه کرد تا اینکه آیا به نظر شما من عشق و می فهمم یانه واصلا هم برام مهم نیست که راجع من چه فکری می کنید حرف کامنت قبلم و تکرار می کنم وجدان بهترین قاضی هر انسانی هست و من باید خیلی حقیر باشم بدونم واقعا مقصرم اما بیام اینجا از دوتا ماجرا بنویسم که از یکی شون پنج سال و یکی دیگه شون تقریبا دو سه سال می گذره بنویسم و خودم و خوب جلوه بدم بقیه را خطا کار که مثلا دوتا آخی و عزیزم برام بذارن
شما گفتی معنی عشق و نمی فهمم منم اینا رو توضیح دادم دیگه دلیلی نمی بینم بیشتر ازاین توضیح بدم ولی یک نکته بهتون بگم
هیچ وقت در مقابل زندگی کسی چیزی نمیدونید گارد نگیرید شما نمیدونید در رابطه های من چی گذشته چی شده من چقدر مقصرم طرفم
چقدر و… پس الکی هر برچسپی دل تون میخواد به من نچسپونید هیچ آدمی نمی تونه الکی کسی و مقصر کنه واگر چنین آدمی باشه خیلی حقیره
موفق باشید
این قسمت و متوجه نشدم
نتیجه گیری داستان دومتون خیلی بی حرمانه بود
سلام.خوبی احسن جان؟
بابت تاخیر معذرت.آخه خونه مادر بزرگ بودم نتونستم زودتر سر یزنم…..مثل همیشه فوق العاده
سلام آرزو جان خوبم مرسی
اختیار داری این چه حرفیه
به سلامتی انشاءالله مرسی خواهری ممنون
سلام احسن گیان
خوبی؟
اینجا توی باغه؟
سلام داداش شکر خوبم
اینجا روستای زن داداش بزرگم هست فکر کنم پیار سال بود
با پسر خاله ها رفتم قهوه خانه هست و حالت آلاچیغ درستش
کردن سکو سکو هستش میری می شینی خیلی جای قشنگیه
آخرش به شعر پایانی رسیدیم
شعرش واسه ی همین ماه تیره و دقیقا دو روز بعد از تولد من
بله به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی است
آخی چه جالب
احسن گیان بهشون فک نکن که ارزششو ندارن و البته شاید بضیاشون دلایل منطقی خودشونو داشتن و نتونستن بگن، نمیدونم…
ان شاالله همون یه نفر که دوس داری بهترین زندگی رو داشته باشه
داداش واقعا نمیشه فکر نکرد
خداروشکر خوشبخته و از دیدن خوشبختیش خوشحالم
((یک شب مهتابی دستهای توتودستم
چقدردرآرزوی چنین شبی هستم))
با اول شعرت ناخواسته یاد ترانه ی یه شب مهتابه فرهاد افتادم…
آخی مرسی
((توکنارم باشی وواسم نازکنی
قصه عشق وچنین آغازکنی))
نازی ناز کن که نازت یه سرو نازه
نازی ناز کن که دلم پر از نیازه
شب آتیش بازی چشمای تو یادم نمیره
هر غم پنهون تو یه دنیا رازه
قشنگ بود مرسی
((هیچکی نباشه کنارمون
فقط من وتووخدای مهربون))
من و تو تنهای تنها واسهی امروز و فردا
یه قصر کاغذی ساختیم تموم هستی رو باختیم
اندی می خواندش
((توبگی اندازه دنیادوستم داری
سرم وروی شانهایت بگذاری))
سر به روی شانه های مهربانت میگذارم
عقده ی دل میگشایم گریه ی بی اختیارم
از غم نامردمی ها بغضها در سینه دارم
شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم. دوست دارم
شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم. دوست دارم
بی تو بودن را برای با تو بودن دوست دارم. دوست دارم
زنده یا هایده می خواندش
و چقدر من هلاک این آهنگم
((اماوقتی به خودم میام
نزدیکه گریه کنن چشمام))
چشم من بیا منو یاری بکن
گونه هام خشکیده شد کاری بکن
غیر گریه مگه کاری میشه کرد
کاری از ما نمیاد زاری بکن
اونکه رفته دیگه هیچوقت نمیاد
تا قیامت دل من گریه میخواد
قشنگه
((چون وجودنداره یک شب مهتابی
آخ که می کشم بی توچه عذابی))
بی تو بودن را تمام شهر با من گریه کرد…
چقدر قشنگ بود مرسی
((همه حرفهای من مثل یک خیال می مونه
کاش واقعی می شدتاانقدردل خودش ونسوزونه))
زهی خیال باطل…
امان از این خیال باطل
((امانه واقعی میشه نه دل دست برمیداره ازسوختن
عادت کرده به لحظه های باتوبودن))
عروسک قصه ی من سوختن من ساختنمه…
فکر کنم بازم این و بارم نوشتی
((توبگومن چه جوری دلم وکنم راضی
وقتی توهم نیستی باهاش بسازی))
این تویی که باید با دلت بسازی نه معشوق!
آره موافقم
((امادیگه به دلم این حرف ومیزنم
درسته ازهمه عالم عاشق ترش منم))
عاشق عشقم منو باور کنین…
((امااون هیچ وقت کنارتونمیشینه
سوختن توروتوعشقش نمی بینه))
در این دنیا که حتی ابر
نمی گرید به حال ما
همه از من گریزانن
تو هم بگذر از این تنها
تو هم بگذر از این تنها…
((توتوخیالت باعشقش بمون
ثابت کن دوسش داری به اون مهربون))
هیچوقت ثابت نمیشه چون اون رفته و دلش جای دیگه س…
آره واقعا درسته داداش
((یک نگاهش وبه یک دنیانفروش
غمه این عشق وبکش به دوش))
جات باشم نگاهشو به دنیا میفروشمو صاحب دنیا میشم هههه
هههههه جالب بود
((من حالاموندم باخیال ودلم
هردوتاازتومیگن گلم))
حالا من موندمو یک دونه ورق
که اونم از اسم تو سیاه میشه
آخرش تو زندگیم
همه چیم به پای تو تباه میشه…
واقعا آخرش تو زندگیم
همه چیم به پای تو تباه میشه…
((بااین همه توباززیبایم نیستی کنارم
امابدون چه توخیال چه واقعی دوستت دارم))
دوستت دارم ای امید محال…
بله دقیقا درسته
به عنوان آخرین شعر خوب بود و میشه گفتش از نظر وزنی هم به نسبت خوب بودش
مرسی داداش لطف داری
شما هم میتوانید هر کاری را که دوست دارید، بکنید؛ اگر فقط باور کنید که میتوانید.
“جک کنفیلد”
مرسی دقیقا همینطوره