معلولیت محدودیت نیست(شعرهای شاعری توانمند) خودمان را با کلمه (تا قسمت چه باشد) گول می زنیم قسمت ارادیه من و توست
آخرین مطالب آخرین دیدگاهها موضوعات سایت لینک دوستان ابزار های سایت تبلیغات نوشته شده توسط سیداحسن احمدی در تاریخ جمعه ۳ خرداد ۱۳۹۸
سلام رفقا نماز روزه هاتون قبول التماس دعا دارم این شعر بیشتر حرفش امید هست و در مواجه شدن با سختی ها دست از تلاش نکشیم و امیدوار باشیم کلیپ دکلمه اش رو هم براتون می گذارم امیدوارم دوست داشته باشید.تا پست بعدیاعلی یک باغبونی بودبایک دل صاف وساده یک باغبونی بودبایک دل صاف وساده توی باغچش هردرختی کاشت درختش میوه داده دوتانهال کاشته بودیکی سیب ویکی انار به نهالاش می رسیدعاشقونه وسرمی کرد روزوروزگار چندسالی گذشت باغبون عشقش وپای نهالاش گذاشت آخه اون جزیک باغچه کوچیک ودوتانهال هیچی نداشت یک روز به حکم الهی درختاش شدن خشک وبی ثمر مثل یک بیابون شده بوداون باغ قشنگ وقتی ازش می کردی گذر فقط موندواسه باغبون همون نهال سیب وانار چه دردی به سرش آوردروزگار هرکسی باغبون ومیدیددلش می سوخت به حالش اماباغبون آروم بودوراحت خیالش می نشت روسجاده می گفت به رضایت خدایاهستم راضی فقطم به درگاه تومی کنم دعابرای هرخواسته ونیازی باغبون گریه کنان روی سجاده خدارومیزدصدا
می گفت هیچی نمونده براش جزنهال اناروسیب ها باغبون فقط صبروکردچراغ راهش تاعاقبت رسیدبه خداناله وآهش دیگه شده بوددرخت نهال انار درخت سیب اونقدقشنگ بودباغ به خودش گرفته بودرنگ بهار کم کم باغ ودرختای خشکیده که دل روبه غم می انداخت باغ بون اونقدپاشون زحمت کشیدتاباغوبهترازقبل ساخت نشست به سجاده شکرخداروجاآورد روزای تلخ وپرازحسرت وازیادبرد درخت سیب شهرتش دنیاروگرفت قصه باغبون واسه هرکسی شنیدنی بودوشگفت هرکسی شده بودخریدارانار زندگی پاییزی باغبون گرفت رنگ بهار ازقصه باغبون کاش همین وبه خاطربسپاریم توهردردوغمی صبرکنیم وبگیم ماخداروداریم 91/3/2روزسه شنبه شاعت14:2دقیقه
دسته بندی مطلب : دانلوددکلمه اشعارمن 64 نظر به یک باغبونی بودبایک دل صاف وساده» ارسال نظرات
|
||
سلام صبحت بخیر
طاعاتتون قبول حق
ان شالله در این شبهای قدر زیباترین قدرها برایتان رقم بخورد و هرآنچه که به خیرو صلاحتان هست برایتان نوشته شود
التماس دعا [گل]
سلام روزت بخیر
خیلی ممنون همچنین
الهی آمین همچنین خواهری
راستی خیلی کم پیدایی نیستی!
سلام احسن ،سحر بخیر
خوبی؟ طاعات و عباداتت قبول
وای این دکلمه عالی بود عالی
هر چی تعریف کنم کمه، زیبا نوشتی و متفاوت تر از همیشه بود
آرزوی موفقیت روزافزون
سلام ناجی مرسی سحر توهم بخیر
خداروشکر خیلی ممنون خواهری همچنین
مرسی ناجی لطف داری ممنون از محبتت همچنین خواهری
خیلی عالی بود
ممنون لطف دارید
سلام داداش احسن خوبی؟ نماز روزه هات قبول باشه ان شاءالله و حال دلتم عالی تو این روزها و شبهای پربرکت
خیلی شعرت واقعا زیباست، هم حکمت خدا رو بهمون یاداور میشه هم در همه حال شکرگزار و صبور بودن رو، عالی بود..
سلام ستاره جان خوبم مرسی
خیلی ممنون همچنین برای شماهم قبول باشه
متاسفانه امسال نتونستم برم مسجد کسی نبود باهاش برم
مرسی خواهری بله دقیقا همینطوره
اشکال نداره، اصل کار نیته، قبول باشه
مرسی خواهری انشاءالله
سلام داداش.
خوبي؟ طاعاتت قبول باشه.میام شعرت رو ميخونم.
سلام یاس جان خوبم خواهری
ممنون طاعات و عبادات توهم قبول
مرسی فداتشم زحمت میکشی
سلام احسن گیان
خوبی؟
ممنون بابت منظره ی خوبی که گذاشتی و من هی دیوونه میشم اینجا قدم بزنم
سلام داداش شکر خوبم
خواهش قربون تشریف بیار درخدمتیم
نماز و روه های توام قبول و امیدوارم بهترینا واست رقم بخوره
مخلصیم داداش
داداش گیانم ناراحت نباش که کامنتات گاهی ثبت نمیشه چون من میام سر میزنم و میبینم آپ کردی و فرصت نیس کامنت بذارم و هر وقت فرصت بشه واست کامت میذارم
اهان باشه داداش ممنون لطف می کنی
((یک باغبونی بودبایک دل صاف وساده
توی باغچش هردرختی کاشت درختش میوه داده))
مصرع دوم بهتره بگی هر نهالی کاشت میوه داده
آره درسته
((دوتانهال کاشته بودیکی سیب ویکی انار
به نهالاش می رسیدعاشقونه وسرمی کرد روزوروزگار))
همین که بگی روزگار کافیه و روز رو نمیخواد بذاری
بله درسته
((چندسالی گذشت باغبون عشقش وپای نهالاش گذاشت
آخه اون جزیک باغچه کوچیک ودوتانهال هیچی نداشت))
توی بیت اول گفتی هر درختی که کاشت… اما اینجا گفتی دو تا نهال فقط داشت! و با توجه به بیت اول استنباط میشه بیشتر از دو تا باشه و کلا تعداد درختا بیشتر باشه
دقیقا همچین منظوری داشتم اما درست بیانش نکردم
((یک روز به حکم الهی درختاش شدن خشک وبی ثمر
مثل یک بیابون شده بوداون باغ قشنگ وقتی ازش می کردی گذر))
میدونستم میخوایی باغبونو بدبختش کنی ههههه
البته باید در ادامه دید به کجا میرسه
تو خودت میگی دو تا نهال توی باغچه اما جاهای دیگه گفتی باغ!!!
کاربرد بیابون واسه ی اون باغچه خیلی اغراق آمیزه
آره کامنت قبلی توضیحش و دادم
((فقط موندواسه باغبون همون نهال سیب وانار
چه دردی به سرش آوردروزگار))
اینجا تناقض به اوج رسیده چون در بیت سوم گفتی جز دو تا نهال هیچی نداشت اما اینجا گفتی فقط دو تا نهال باقی موندن و ینی اینکه کلی درخت دیگه م بوده!!!
اینجا باغ و باغچه و دو تا نهال و درختا در ابیات مختلف اومدن و قاطی شد همه چیز هههه
آره اما منظورم همون حرف شماست منظورم بودن درختای دیگه هست اما درست نگفتمش
((هرکسی باغبون ومیدیددلش می سوخت به حالش
اماباغبون آروم بودوراحت خیالش))
معلومه باغبون اهل حکمت و عرفان بوده
آره اینطور وصفش کردم
((می نشت روسجاده می گفت به رضایت خدایاهستم راضی
فقطم به درگاه تومی کنم دعابرای هرخواسته ونیازی))
شِکوه بسی شنیده ام از دل ِ درد کشیده ام
کور شوم ، جز تو اگر زمزمه ای دگر کند
مقصد و مقصودم تویی عشقمو معبودم تویی
از تو حذر نمی کنم سایه مگر سفر کند
چاره ی کارما تویی یاور و یار ما تویی
توبه نمی کند اثر مرگ مگر اثر کند
زیبا بود
((باغبون گریه کنان روی سجاده خدارومیزدصدا
می گفت هیچی نمونده براش جزنهال اناروسیب ها))
دوباره تناقض ایجاد شد!!!
آخه یه همچین باغبون عارف مسلکی که دلش آروم بود یه دفه واسه ی درختاش این همه به گریه و زاری افتاد و کلا آبروی خودشو برد ههههه
نه بحث بردن آبروش نیست
ما آدما وقتی از یک مشکل بی نهایت توی فشار قرار می گیریم
دست به دامانه خدا میشیم نمیشیم؟
((باغبون فقط صبروکردچراغ راهش
تاعاقبت رسیدبه خداناله وآهش))
تشبیه صبر به چراغ راه جالب بود و سابقه نداشته هر چند باید در تشبیه کردن سعی داشت که دلیلی برای تشبیه کردن داشت و دوس دارم دلیل این تشبیه رو بگی
تقریبا منظورم اینه وضعیتش تاریک بود و نمیدونست چه کنه
پس توی این تاریکی صبر را کرد چراغ این تاریکی
((باغبون فقط صبروکردچراغ راهش
تاعاقبت رسیدبه خداناله وآهش))
تشبیه صبر به چراغ راه جالب بود و سابقه نداشته هر چند باید در تشبیه کردن سعی داشت که دلیلی برای تشبیه کردن داشته باشی و دوس دارم دلیل این تشبیه رو بگی
تقریبا منظورم اینه وضعیتش تاریک بود و نمیدونست چه کنه
پس توی این تاریکی صبر را کرد چراغ این تاریکی
((دیگه شده بوددرخت نهال انار
درخت سیب اونقدقشنگ بودباغ به خودش گرفته بودرنگ بهار))
ینی با یه درخت سیب و انار باغی که شبیه بیابون شده بود شبیه بهار شد؟!
نه خب نمیشه ولی اینجا
تقریبا وام از قصه گوی گرفتم
((کم کم باغ ودرختای خشکیده که دل روبه غم می انداخت
باغ بون اونقدپاشون زحمت کشیدتاباغوبهترازقبل ساخت))
مثل فیلم هندیا خیلی زود همه چیز درست شد ههههه
آره خخخخخ
خب آخه نخواستم شعر رو بیشتر ادامه بدم
((نشست به سجاده شکرخداروجاآورد
روزای تلخ وپرازحسرت وازیادبرد))
بازم تناقض از باغبونی که اینقد دلش اروم بود و اینجا میگی روزای تلخ و بدتر از اون روزای پر از حسرت رو از یاد برده!!!!
ببین داداش قرار نیست باغبون صبور قصه
وقتی توی این شرایط سخت قرار می گیره
از وضعیت خسته نشه و وقتی هم این بهران وپشت سر
گذاشته و روزای خوبش رسیده پس حق داره روزای تلخشم فراموش کنه
((درخت سیب شهرتش دنیاروگرفت
قصه باغبون واسه هرکسی شنیدنی بودوشگفت))
درخت سیب دارای چه ویژگیهایی بود که شهرتش عالمو گرفت با ذکر مثال توضیح دهید لدفن هههه
بله چشم
منظورم اینه درخت خشک شده ثمر گرفت وانقدر این ثمرش که همون
سیب هست خوب و طرفدار پیدا کرد همین باعث شد قصه باغبون هم شهرتی وشنیدنی بشه
((هرکسی شده بودخریدارانار
زندگی پاییزی باغبون گرفت رنگ بهار))
با وجود اینکه بازم تناقض وجود داره از اون باغبون دل آرام که اینجا میگی زندگیش رنگ پاییزی داشته اما در کل مصرع دوم رو جدا کنیم از این بحث، خیلی قشنگ بود و بهترین مصرع توی شعرت بود
آخه منظورم از زندگی پاییزی وضعیت قبلی باغبون هستش
مرسی داداش لطف داری
((ازقصه باغبون کاش همین وبه خاطربسپاریم
توهردردوغمی صبرکنیم وبگیم ماخداروداریم))
بیت آخرم از نظر محتوای اخلاقثی خیلی خوب بود و مهمترین رسالت شعر تو همین بیت اخر بود
مرسی داداش آره خودمم این بیت و خیلی دوست دارم
احسن گیان شعرت ضعفهای خیلی زیادی داشت که اشاره کردم و البته با بضیاشون شوخی کردم که امیدوارم ناراحت نشی اما تو همونطور که در بیت اخرت گفتم یه رسالت داشتی و اونم امید دادن بود و ممنونم بابت شعرت
الان می خوانم کامنت هات رو داداش
نه بابا اختیار داری چرا ناراحت بشم
دقیقا هدفم همین بوده مخلصیم داداش
فک کنم یکی از بیتا رو دوبار فرستادم
باید نگاه کنم حالا اشکال هم نداره
سلام احسن جان.امیدوارم حالت خوب و بهاری باشه

چه شعر قشنگی
سلام آرزو جان ممنون خواهری
مرسی از لطفت آرزو جان
🌷🌷
گفته بودی با قطار اینبار خواهم رفت و من!
مانده ام باید چطور این چرخ را پنچرکنم؟!
آنکه برگشت و جفا کرد و به هیچم بفروخت
به همه عالمش از من نتوانند خرید…
زیبا بود مرسی خیلی ممنون
عیدت مبارک
مرسی سارا
عید تو هم مبارک