معلولیت محدودیت نیست(شعرهای شاعری توانمند) خودمان را با کلمه (تا قسمت چه باشد) گول می زنیم قسمت ارادیه من و توست
آخرین مطالب آخرین دیدگاهها موضوعات سایت لینک دوستان ابزار های سایت تبلیغات نوشته شده توسط سیداحسن احمدی در تاریخ شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۶
سلام رفقا شعر نوشتن حال خوبی داره و امان از وقتی دستت به نوشتن نره سالی که این شعر را نوشتم مدت زیادی بود که ننوشته بودم و بعد این شعر را نوشتم و با قلمم درد دل کردم امیدوارم دوسش داشته باشید.تاپست بعدیاعلی دوست من قلم چرابامن قهرکردی دوست من قلم چرابامن قهرکردی نمیدانی باتوساکن می شودهردردی دوست من قلم چرامن وتوباهم غریبه هستیم یادت نیست باهم چه عهدهای بستیم دوست من قلم تنهایم نگذار فقط توی همدمم دراین روزگار دوست من قلم توکه نباشی دردهایم راکجابرم دردی گرفته وجودم رازنوکه پاتافرق سرم
دوست من قلم مدتیست زهم هستیم دور خواهی باقهرت چشمه چکه چکه نوشتایم شودخشک وکور دوست من قلم تنهایم نگذار فقط توی همدمم دراین روزگار دوست من قلم دست ازقهربردار وفای نداردبه کس این روزگار دوست من قلم به تنهایم بازگرد که توی درمان هزاران درد دوست من قلم تنهایم نگذار فقط توی همدمم دراین روزگار دوست من قلم چندیست قهریم باهم امروزکه به آشتی بازآمدی ساکن شددردوغم دوست من قلم رفیق تنهاییم شاهده ره عشقم همدم رسواییم دوست من قلم تنهایم نگذار فقط توی همدمم دراین روزگار دوست من قلم که زدردبی وفایی آگاهی به جرم عاشقی فتادم به چاره سیاهی دوست من قلم دیگرتنهایم نگذار که توهمدممی درلحظه های که آیدبه یادم بی وفایی یار دوست من قلم تنهایم نگذار فقط توی همدمم دراین روزگار 91/1/22روزچهارشنبه ساعت18:37دقیقه دسته بندی مطلب : اشعارمن 75 نظر به دوست من قلم چرابامن قهرکردی» ارسال نظرات
|
||
احسنت…
ممنونم
انقدردورشدےآمدنت رویا شد
به دل عاشق من حسرت یک دنیاشد
دگرازدست غمت عشق به فریاد پآمد
شاعرےخسته دراین قافیه هارسواشد
قلم ازهق هق من چنگ به ابیاتم زد
شرح بےحاصلی ام,ازمن وانفساشد
بسیارزیبا
سلام و درود
1- با تشکر از بازدید و حضور گرمتون
2- شعر بسیار زیبایی بود
3- آرزوی شادکامی و سلامتی برایتان داریم
سلام
خواهش می کنم همچنین
مرسی لطف دارید.منم برای شما
آرزوی سلامتی دارم مرسی از حضورتون
سلام داداش
اینجا کجاس؟
تا حالا ندیده بودم که تووی شهر عکس بندازی؟
احتمالا پاوه س نه؟
سلام داداش اینجاپاوه هست بهش میگیم بلوار
چمن کاری هست وتابستان هامیریم می شینیم
اینم پارسال بودالبته بایک دل گرفته رفته بودم ولی خدابخواد
سال پیش رو انشاءالله باحال خوب واتفاقای جالب میرم برام دعاکن
منم این حسو پیدا کردم که شعر نوشتن آرومم میکرد و وقتی دیگه نتونستم بنویسم واقعا قلمم و البته دل و روح و جانم دیگه یاری نمیکرد حالم بد شد و بهتره ادم بتونه بنویسه و شعر بگه…
آره وقتی نتونی بنویسی خیلی سخته
دقیقا وبانوشتن موضوع های بهترخودبه خودبه ذهن میاد
درد دل کردن با قلمم در نوع خودش میتونه جذاب باشه و از یه حس لطیف و شاعرانه بلند میشه و بر میخیزه
آره من وقتی این شعر رونوشتم خیلی احساس سبکی داشتم
قالب شعریتو که دارم به صورت کلی میبینم دقیقا معلوم نیس چیه اما یه نوع قالب جدید میتونه باشه هر چن به خاطر تک بیت تکراریش میتونه به نوعی ترجیع بند باشه اما در ترجیع بند چن تا بیت غزل گونه میاد در هر بند و اون بیت تکراری هر بند رو جدا میکنه و بند بعدی به همون تعداد بند قبلی چن تا بیت غزل گونه میاد با قافیه ی متفاوت از بند قبلی و بازم تک بیت تکراری و به همین صورت ادامه پیدا میکنه…
بله درسته من تجربه ای نداشتم
وگفتم یک تنوعی درشعرم باشه اینطوری نوشتم
نمونه های مشابه دیگه هم هس که تفاوتاش بیشتره مثه قالب ترکیب بند که چن تا بیت غزل گونه میاد اما اون تک بیت جداکننده دیگه تکراری نیس و هر بار اون تک بیت با یه قافیه ی جدا میاد و خودش مستقله اما معنیش با همون بند مربوطه یکیه…
روش قشنگی هست ولی تاحالاکارنکردم
نمونه ی مشابه دیگه قالب مسمط هستش که هر بند چن تا بیت غزل گونه میاد و بعدش یه تک مصرع جداکننده میاد که اینم تکراری نیس اما معنیش با بند مربوطه یکیه و البته همه ی تک مصرع های جداکننده در مسمط با همدیگه هم قافیه هستن که این یه کار ذوقیه…
اهان ممنون از توضیحاتت
اما تو به نوعی یه ترجیع بند درست کردی که هر بند دو تا بیت مثنوی گونه داره و بعدش تک بیت تکراری جداکننده…
اینم در نوع خودش میتونه جذاب باشه
ممنون داداشی
راسی یادم رف هر بند حداقل باید سه بیت غزل گونه داشته باشه و بعدض تک بیت جداکننده
اهان درسته ممنون ازراهنماییت داداشم
((دوست من قلم چرابامن قهرکردی
نمیدانی باتوساکن می شودهردردی))
برای یک شاعر و نویسنده این بیت خیلی قابل درکه…
آره داداشی
((دوست من قلم چرامن وتوباهم غریبه هستیم
یادت نیست باهم چه عهدهای بستیم))
خیلی غم انگیز بود و یه کوچولو بغض کردم…
آره آخی ببخشید
((دوست من قلم تنهایم نگذار
فقط توی همدمم دراین روزگار))
تنها همدم تکراری روزگار شاعر دلشکسته…
اهوم دقیقا
در دوست من قلم هم یک استعاره ی زیبا و جذاب نهفته شده چون به ذهن میرسه که قلم رو تشبیه به یک انسان کردی که همدم و دوستت هستش…
بله درسته داداشی
((دوست من قلم توکه نباشی دردهایم راکجابرم
دردی گرفته وجودم رازنوکه پاتافرق سرم))
اصطلاح سر تا پا یا از فرق سر تا نوک پا رو برعکس کردی و برای قافیه مجبور بودی این کارو انجام بدی اما معنیو رسوندی و البته میتونه به نوعی از نظر علمیم اثباتش کرد که دردای روحی و عصبی رو که از پا یه دفه به سر میرسن…
آره به خاطره قافیه بود
ممنون از دفاعت از شعرم داداش
((دوست من قلم مدتیست زهم هستیم دور
خواهی باقهرت چشمه چکه چکه نوشتایم شودخشک وکور))
در مصرع دوم چکه چکه نیازی نیس باشه و معنی رو خراب میکنه و نامفهوم میشه و بهتره که خود چشمه باشه واینجوری هم از نظر آهنگ هم معنی قابل مفهوم و بهتره
خواهی با قهرت چشمه ی نوشته هایم شود خشک و کور
آره درسته مرسی داداش
((دوست من قلم مدتیست زهم هستیم دور
خواهی باقهرت چشمه چکه چکه نوشتایم شودخشک وکور))
در مصرع دوم تشبیهات بسیار زیبایی به کار رفته
مرسی داداش
احسن فعلا جواب نده
بذار تموم کنم حرفامو بعدش آخرش جواب بده چون اینجوری سایتت جلوی نظراتمو میگیره و میگه تند تند ننویس ههههه
بذار چن دقیقه ی دیگه جواب بده
الان داداشمم با نت کار داره من زودتر بنویسم…
ههههه
سایتم اینطوری نمیگه داداشی
میدونه از مخاطب های پر و پا قرصش هستی
((دوست من قلم دست ازقهربردار
وفای نداردبه کس این روزگار))
دقیقا متوجه نشدم اما حس کردم داری به قلم کنایه میزنی که روزگار وفایی نداره و ممکنه قهر کنی خودت از بین بری!
درسته؟
نه منظورم اینه من وقلم که دوستای صمیمی بودیم حالاارزش نداره
باهم قهرباشیم و درد دل هامون وپیش آدما ببریم پس بهتره مثل قبل باشیم
((دوست من قلم به تنهایم بازگرد
که توی درمان هزاران درد))
خیلی غم انگیز هس…
البته میتونه خیلی اغراق آمیزم باشه!
آره همینطوره
((دوست من قلم چندیست قهریم باهم
امروزکه به آشتی بازآمدی ساکن شددردوغم))
درد و غمی که شاعر دلشکسته میفهمه و قلم با حس خوبش اونو برطرف کرد
ان شاالله صاحب قلم دلتو آروم کنه
ممنون داداشی مرسی ازلطفت
هنوز که داری جواب میدی ههههه
آره ولی دیگه فاصله افتادچون داشتم میومدم مغازه
((دوست من قلم رفیق تنهایم
شاهده ره عشقم همدم رسوایم))
فقط قلم میدونه شاعر دلشکسته چی کشیده…
تووی شعرت متوجه شدم که جاهایی که دو تا (ی) پشت سر هم باید بیانو رعایت نکردی و فقط یه دونه (ی) گذاشتی مثه همینجا که در قافیه اوردی تنهایم و رسوایم در حالیکه معنیش اینجوری عوض و خراب میشه و باید بگی تنهاییم و رسواییم و جاهای دیگه ی شعرتم همینطور عمل کردی…
مرسی داداشم درستش می کنممم ممنون ازتوجهت
((دوست من قلم که زدردبی وفایی آگاهی
به جرم عاشقی فتادم به چاره سیاهی))
جالب بود
قلم شاهد همه ی دردا بوده و اون میدونه که چه بر سر شاعر دلشکسته اومده
در مصرع دوم که به سیاهی افتادی و از طرف دیگه همدم بودن قلم به ذهن تصویر جالبی رو میاره که شاعر دلشکسته با قلم دفترشو داره سیاه میکنه و حال ناآروم شاعرو به تصویر میکشه البته این تصویرو به ذهن میاره وگرنه ممکنه در واقعیت ناآرومیهای دیگه ای باشه…
آره همینطوره
بله همین تصوربه ذهن میاد
((دوست من قلم دیگرتنهایم نگذار
که توهمدممی درلحظه های که آیدبه یادم بی وفایی یار))
همدم همیشگی شاعر دلشکسته که از احوالاتش به خوبی آگاهه و در این بیت کنایه هستش به آدمایی که در کنار آدم نیستن و قلم تنها در کنار غمهای آدمه…
بله دقیقا منظورمنم همین بود
شعر بسیار زیبا و جذابی بود و حدس میزدم با توجه به موضو و قالبش در محتوا هم بتونه جذاب باشه و البته در شعرت استعاره و کنایه و تشبیهات و تصاویر زیبایی خلق کردی
بعدا میام جواباتو میخونم فعلا
مرسی داداشم لطف داری قدمت روی چشم
سلام داداش احسن، خوبی؟
جالب بود موضوع این شعرت، خدا قوت
بعد این شعر تونستی مثل قبل شعر بنویسی؟ یعنی قلمت باهات آشتی کرد؟
سلام خواهریم شکرخوبم
مرسی آره برای خودمم جالبه مرسی خواهرم
آره خواهری چندتاکاردیگه نوشتم وخوب بود
خب خدارو شکر، ان شاءالله همیشه موفق باشی و ما هم از موفقیت هات خوشحال شیم
مرسی خواهریه مهربونم سلامت باشید
سلام خیلی زیبااا..اقا سید هم که برا خودش یه پا شاعر شده
سلام ممنون
آره داداش خیلی وارده
پرنده هايي که روي شاخه نشستند، هرگز ترس از شکستن شاخه ندارند…
زيرا اعتماد آنها به شاخه ها نيست، بلکه به بالهايشان است…
هميشه به خودت اعتماد داشته باش، خودت را باور کن!
هميشه خودت را نقد بدان، تا ديگران تو را به نسيه نفروشند…
سعي کن استاد تغيير باشي، نه قرباني تقدير…
“در زندگيت به کسي اعتماد کن که به او ايمان داري نه احساس” و هرگز، به خاطر مردم تغيير نکن! اين جماعت هر روز تو را جور ديگري مي خواهند…
مردم شهري که همه در آن مي لنگند، به کسي که راست راه مي رود مي خندند
بسیارزیبامرسی
سلام
مگه میشه یه شاعر با قلمش قهر کنه یا قلمش با صاحبش قهر کنه ؟؟؟
سلام آره بعضی وقتاپیش میاددلت میخوادبنویسی
ولی هرکاری می کنی نمی تونی ودست خودت نیست
سلام داداش.
مثل همیشه قشنگ بودش.
سلام خواهریم ممنونم
تجربه ی تلخ ننوشتن رو داشتم.
خیلی بد میشه که آدم نتونه از دلش بنويسه…
آره خواهری خیلی سخته
حکایت عجیبیست
رفتار ما آدم ها را خدا می بیند و فاش نمی کند.
مردم نمی بینند و فریاد می زنند
سلام و وقت بخیر
لحظات خوشی را برای شما آرزومندیم
سلام جمله زیبای بود
ازطرف آبجی یاس ممنون
سلام جمله زیبای بود
ازطرف آبجی یاس ممنون
سلام
ممنون بابت جوابات، خوندمشون
سلام داداش اختیارداری مخلصیم
سلام احسن عزیز.
حالت خوبه؟واقعا خیلی حس قشنگیه آدم بتونه حرفایی که نمی تونه بگه رو با زبان شعر بگه….شعرت محشر.در ضمن آهنگ وبت فوق العادس
سلام آرزوجانم
شکرخوبم بله خیلی حس قشنگیه
ممنون ازلطفت خواهری عه چه خوب همش
فکرم درگیربودآهنگ وبم پخش میشه پس خداروشکر
آره خیلی قشنگه دوسش دارم ممنون ازلطف ومحبتت خواهری