معلولیت محدودیت نیست(شعرهای شاعری توانمند)
خودمان را با کلمه (تا قسمت چه باشد) گول می زنیم قسمت ارادیه من و توست
نوشته شده توسط سیداحسن احمدی در تاریخ چهارشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۷

سلام رفقا نفس های آخرین ماه مبارک وپشت سر می گذاریم امیدوارم نماز روزه هاتون قبول باشه شب های قدر و نماز خواندن هام براتون دعا کردم همیشه صادقانه حرف میزنم حضور ذهن نداشتم اسم همگی و بیارم ولی می گفتم خدایا هرکس بامن ارتباط داره هرکس ازم التماس دعا داشته حاجت رواش کنی و پشت و پناهش باشی رفقا شب های قدری که یک سال منتظرش بودم مسجد رفتم با خدا حرف زدم از دل شکستم از اینکه نمی گذرم از کسی که کلی عذابم داد و توهم ازش نگذر چون خودت گفتی از حق خودم می گذرم از حق بندم نمی گذرم خلاصه همه خوبی های ماه مبارک تموم شد و خدا میدونه سال بعد کدوم مون باشیم و کدوم مون نباشیم امیدوارم طاعت و عبادت تون قبول باشه پیشاپیش عید سعید فطر روهم بهتون تبریک میگم اینم یکی دیگه از اشعارم امیدوارم دوست داشته باشید.تا پست بعد یاعلی

           گلایه نکن چون بهم گفتی نه دست بردارم

گلایه نکن گلم اگه دیونم

گلایه نکن اگه پات می مونم

گلایه نکن شدم عاشق چشات

گلایه نکن اگه میخوام بشم فدات

گلایه نکن من می سوزم ومی سازم

گلایه نکن بازعاشقم ونمی بازم

گلایه نکن بهت گفتم عاشقم

گلایه نکن خواستم بشی گل شقایقم

گلایه نکن چون بهم گفتی نه دست بردارم

گلایه نکن عاشقم وبادیدن نگاهت دیوانه وبیقرارم

گلایه نکن می شینی کنارم زبونم میگیره

گلایه نکن دلم به عشقت اسیره

گلایه نکن ساده شدم واست فرهاد

گلایه نکن نمیتونم ببرمت ازیاد

گلایه نکن میان همه به تودل باختم

ادامه مطلب …



دسته بندی مطلب : اشعارمن

نوشته شده توسط سیداحسن احمدی در تاریخ سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۷

سلام رفقا نماز روزه هاتون قبول شب های قدر دعا گوی همگی تون بودم و هستم این شعر و به صورت گفتگو میان عاشق و معشوق نوشتم امیدوارم دوست داشته باشید.تا پست بعد یاعلی

گفت فراموش کن دوستم داری

گفتم من که دیوانه نگاهش هستم

اورفت ونگرفت دردستش دستم

گفتم من برایش پریشانم

گفت من چه ازعشق وعاشقی میدانم

گفتم من عشق آن هست پای هم بمیریم

گفت بیالحظه های باهم بودنمان راازهم پس بگیریم

گفتم من میدانی چی به سرم میاری

گفت فراموش کن دوستم داری

گفتم من جدایی ازتورانمی توانم

گوش نکردورفت وعمری پریشانم

گفتم من حالاکه میروی برگردمنتظرمی مانم

نگاهی سردبه من انداخت وگفت پای توماندن نتوانم

گفتم من کی شده باعث میخوای ازمن باشی دور

گفت نمیخواهدباشم برایش سنگ صبور

گفتم من به دلم چه گویم دلی که توباهاش عهدبستی

ادامه مطلب …



دسته بندی مطلب : اشعارمن

نوشته شده توسط سیداحسن احمدی در تاریخ جمعه ۱۱ خرداد ۱۳۹۷

سلام رفقا میلاد امام حسن (ع) تبریک میگم من خیلی وقت این شعر و نوشتم اما تاحالا در فضای مجازی منتشرش نکردم چه در سایتم چه در جاهای دیگه قشنگ یادمه دلیل نوشتن این شعر این بود سال 86 ماه عسل نگاه می کردم و احسان علیخانی از تولد امام حسن صحبت می کرد و من این شعر و به بهانه تولد امام حسن (ع) نوشتم اینم بگم خیلی تجربه ای نداشتم و برای همین این شعر و اینطور نوشتم که از حضرت محمد (ص) شروع کردم و در نهایت به تبریک تولد امام حسن (ع) ختمش کردم میدونم خیلی نمیشه اسمش و شعر گذاشت اما چون اون لحظه این شعر و به خاطره احساس پاک و ارادتم نوشتم و مهم تر از همه اون سالهای که به هردری میزدم تا بتونم یک خیری پیدا کنم بتونم درس بخونم

ادامه مطلب …



دسته بندی مطلب : اشعارمن

نوشته شده توسط سیداحسن احمدی در تاریخ یکشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۷

سلام رفقا نماز روزه هاتون قبول این شعر را که براتون گذاشتم خیلی دوسش دارم و یک جورای یک تلنگر به همه مون هست هیچ کس از کمک به دیگران بد ندیده تا می تونیم دستی بگیریم تا خدا دست مون و بگیره همین.تا پست بعد یاعلی

کمک به کسی نمی کنیم چون که نکندخودمان بیوفتیم به دردسر

روزگاری داریم پرازبالاوپایین

یکی غرق درعیش وشادی یکی دائم غمگین

روزگاری داریم ازآدمهای رنگاورنگ

یکی دستی نمیگرددراوج ویکی جان میدهدبرایت بادستی تنگ

چقدرازهم دوریم وای برما

به چه روی رویم حضورخدا

روزگاری داریم کسی بلدنیست دست کسی راگرفتن

اماخوب میدانیم چگونه در مقابل هم دل شکستن

روزگاری داریم آدمهای سیرازگشنه هاخبرندارن

آدمهای سیرسرگرم شادی وگشنه هابایدببارن

چقدرازهم دوریم وای برما

به چه روی رویم حضورخدا

ادامه مطلب …



دسته بندی مطلب : اشعارمن

نوشته شده توسط سیداحسن احمدی در تاریخ چهارشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۷

سلام رفقا شبی که این شعر و نوشتم قشنگ یادمه به خاطره یک اتفاق ساده خیلی حالم گرفته بود خداروشکر می کنم نسبت به اون سال ها چقدرپیشرفت کردم خدایاشکرت.تا پست بعد یاعلی

 

کسی ندارم جزتوآسمونم

خسته شدم ازدنیای سیاهم

همش حسرت وغمه توی نگاهم

خسته شدم ازدورنگی ونامردی

روزگارم تاحالاازخودت پرسیدی بامن چه کردی

خسته شدم بس که به این دروآن درزدم

من تواین دنیاانگاریک زندونی حبس ابدم

خسته شدم به امیدپرواز

امابه زمین خوردم انگارباز

خسته شدم ازدورنگی آدمها

فقط مونده واسم خدا

خسته شدم من خدایم

میان این همه آدم تنهای تنهایم

خسته شدم بسکه دادنم فریب

واسه همه من شدم آدمی غریب

خسته شدم ازسوختن وغم

ادامه مطلب …



دسته بندی مطلب : اشعارمن